چهل روزگی امیر علی جان
هشت سالگی امیرحسین جانم
امیرحسین خوشگل و خوبم هشت سالگی مبارک.مامانی عاشقتم
نویسنده :
ماماني
0:23
28 روزگی امیرعلی جان
سلام.تقریبا رو روال افتادیم.با اومدن امیرعلی یه خونواده پنج نفره شدیم. کماکان شبا تا دو بیداره و با گرایپ واتر میخوابه.دیشب برنامه بی بی اسلیپ رو براش دانلود کردن و با شنیدن صدای شکم مادر خوابید. امیرحسین امروز جشن قرآن داشتند و دیشب براش کیک خریدیم.امسال خداروشکر استرس نداره و مشقش کمتره. امیرمحمدم صبحا تا دوازده خوابه و شب تا دو بیداره.امیرعلی رو میخوابونم و بعد میریم تا امیرمحمد رو بخوابونم.همش دررفت و آمدم. خدایا این اوقات خوش رو نصیب همه بکن.
نویسنده :
ماماني
18:29
روز بیست و چهارم
امیرعلی جان نفخ داری و دیشب برای اولین بار شربت گرایی واتر بهت دادم امروزم ناخوناتو کرفتم برای اولین بار سه تایی سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه مامانی کمردرد شدم کریر سنگین بود اخه مدت زمان بیداری خیلی شده همراه با نق نق عاشق چپ و راست کردن سرت برای پیدا کردن سینه و شیر خوردنم دوست دارم بوووس
نویسنده :
ماماني
19:07
خاطره روز زایمان من
سلام سه شنبه شانزدهم شهریور1395 صبح که برای نماز بیدارشدم متوجه لک خونی شدم.بابا نماز میخوند .بهش خبر دادم و بعدش نمازمو خوندم.حموم رفتم و منتظر شدم دردم بگیره اما خبر چندانی نشد.به اصرار بابا مهدی به مامانی زنگ زدم و گفتم جایی نرین که اگه رفتیم بیمارستان بچه ها رو بیارم اونجا. ساعت هفت و نیم خاله نرگس زنگ زد و گفتم هیچ خبری نیست برم بخوابم.اونم گفت تو عادت داری چهار صبح بری بیمارستان نه کله ظهر. ساعت ده به خانم کیانفر زنگ زدم گفت دردات پنج دیقه ای شد برو بیمارستان وگرنه پنج عصر بیا پیشم معاینه ات کنم. اما دردا 45 دیقه ای بود. دیگه مامانم اومد یه کم بعدش خاله سمانه اومدن.دور و بر رو مرتب کردم و بچه ها بیدار شدن.رفتیم خونه ب...
نویسنده :
ماماني
11:13
اولین روز مدرسه امیرحسین جان
سلام عزیزم.صبح خودت خودکار شش و نیم بیدار شدی.سرویست اومد دنبالت و رفتی.دوست دارم بوووس
نویسنده :
ماماني
14:44
ولیمه امیرعلی جان
سلام گلم.چهارشنبه رفتیم مراقبت.همه چی خوب بود.وزنت 3540قدت53بود. پنجشنبه تو پونزده روزگی هم ولیمه دادیم.مهمونآمون 94 تا شدن دوست دارم بوووووووس
نویسنده :
ماماني
14:42